نيرنگهاى ابليس و طرق راندن وى

پدیدآورسیدحسن مدرسی

نشریهمشکوة

شماره نشریه51

تاریخ انتشار1388/01/26

منبع مقاله

کلمات کلیدیمعادباورى

share 4816 بازدید
نيرنگهاى ابليس و طرق راندن وى

سيد حسن مدرسى

در عالم خلقت موضوع ابليس يكى از موضوعات مهم و شگفت‏انگيز است. قرآن كريم ضمن اشاره به «نار» منشا پيدايش شيطان، به اختصار به خط فكرى و موضعگيريها و نسبت وى با خداوند و آدم و آدميزاد، به اين موضوع مى‏پردازد; اما بعدها توسط اصحاب تفسير، حديث و تفكر مانند ساير داستانهاى قرآن بسط مى‏يابد.
ارباب انديشه بر اين عقيده‏اند كه «جسم وى انبوه و متراكم نبوده جسمى است هوايى و مجرد. هيات ظاهرى و شيوه رفت و آمدش نيز با ديگر موجودات تفاوت دارد. داراى شعور و خرد است. به صورتهاى گوناگون تغيير شكل مى‏يابد و از عهده انجام كارهاى سنگين و خارق‏العاده برمى‏آيد، نه جايى را فرا مى‏گيرد و نه در جايى نيز فرود مى‏آيد» (1)
در فرهنگ اسلامى وى مبدا غوا، شر و وسوسه معرفى شده و آدمى را در مسير خلاف انسانيت و كمال مى‏كشاند. نيرويى است كه حق را باطل و باطل را حق و شر را خير و خير را شر مى‏نمايد. هوى و شهوت از وسوسه‏هاى اوست. «و صورت انسانى در حكم عقبه و گردنه‏اى است ميان قرارگاه فرشتگان و جايگاه شياطين.
هر كس كه راه گمراهى را پيمود پيرو شياطين است و آن كه راه هدايت را برگزيد از اهل الله است‏» (2) با يادآورى گوشه‏اى از خصوصيات ابليس و حضور فعال او در ميان آدميزاد مى‏توان نتيجه گرفت كه: «ابليس اگر چه فرشته يا اجنه‏اى است كه به عالم ملكوت تعلق دارد و از موجودات طبيعت نيست; ولى آثار وجودى او مى‏تواند در دنيا ظاهر شود» (3) علاوه بر اين نسبت ابليس با آدم، از فريب و اغواى وى در بهشت آغاز و به دنيا كشيده مى‏شود و بدين‏گونه بين ملك و ملكوت پيوستگى به وجود مى‏آيد.
منشهاى پست ابليسى و انگيزه‏هاى هوى و هوس كه اسباب تاريكى و تشويش محيط درونى آدميان را فراهم مى‏سازند همه به دنيا و عالم ملك مربوط است و «نقش ابليس، در نسبتى كه با آدم دارد، ترسيم شده است. چون ابليس رويى به آدم و رويى به خداوند - نظر به اين كه مخلوق خداست - دارد، به «ابليس دوروى‏» معروف است‏» (4) پس وقتى سخن از ابليس به ميان مى‏آيد وى را مصداق معانى نفرت‏انگيزى مى‏يابيم كه به دشمنى با فرزندان آدم برخاسته است و «نقش او در نسبتى كه با آدم دارد مورد توجه قرار مى‏گيرد، ولى عرفا بجز دو عالم ملك و ملكوت به عالم ديگرى نيز اعتقاد دارند و آن جبروت است.
در اين عالم دشمنى بكلى منتفى است چنان كه عزيزالدين نسفى مى‏گويد: «شهد و حنظل يك طعم دارند، نور و ظلمت، روز و شب يك رنگ دارند... ابليس را با آدم دشمنى نيست...» (5) اما ابليس در نسبتى كه با آدم دارد، بنابر تصريح قرآن سوگند ياد مى‏كند كه آدميان را، بجز مخلصين، گمراه مى‏كنم. وى سايه وسوسه و اوهام را در مسير آنان كه از ايمان تهى هستند مى‏نمايد و آنها را سايه به سايه و گام به گام به دنبال خود مى‏كشاند تا از مقصد بازمى‏مانند; ولى در مورد آنان كه راههاى نفوذ و وسوسه‏هاى شورانگيز را مى‏بندند تلاش وى به جايى نمى‏رسد. نمونه‏هاى زير بيانگر دسيسه‏هاى اوست:
ابراهيم خليل‏عليه‏السلام در عالم خواب به ذبح اسماعيل مامور مى‏شود. ابليس اين بار نيز مانند قصه آدم‏عليه‏السلام به پيروزى خود بر ابراهيم اميدوار است و همان شيوه را به كار مى‏برد. خود را به مادر اسماعيل مى‏رساند و خبر كشتن فرزند را به وى مى‏دهد. وقتى مادر متوجه مى‏شود كه ذبح اسماعيل فرمانى است كه از جانب حضرت خداوندى صادر شده چنين مى‏گويد: «اگر خداى فرموده باشد... ما رضا داديم و تسليم كرديم.» ابليس برخلاف انتظار از فريب مادر مايوس مى‏شود رو به اسماعيل مى‏آورد، وى نيز بمحض اطلاع از فرمان الله چنين پاسخ مى‏دهد: «فرمان خداى راست «رضينا بحكم الله و سلمنا لامره‏» ابليس چون نتيجه‏اى نمى‏گيرد خود را به ابراهيم نزديك مى‏سازد و فرمانى را كه وى در خواب يافته است، به القاءات شيطان نسبت مى‏دهد و وى را از كشتن فرزند برحذر مى‏دارد; اما ابراهيم خوب مى‏داند كه القاكننده اين اباطيل كسى جز ابليس نيست لذا او را به خوارى از خود مى‏راند» (6) و بدين‏گونه نيرنگهاى وى خنثى مى‏گردد و در اراده ابراهيم‏عليه‏السلام خللى وارد نمى‏آيد. ابليس مترصد است كه شكست‏خود را جبران كند به تصور وى لحظه به آتش افكندن ابراهيم فرصت مناسبى است. به اميد كاميابى «تدارك پرتاب وى را فراهم مى‏آورد و با منجنيق حضرت را درون توده عظيم آتش مى‏افكنند» (7) ; اما اين بار هم بنابر صريح آيه يا نار كونى بردا و سلاما» (انبيا /69) اى آتش بر ابراهيم خنك و سالم باش به لطف پروردگار ابراهيم محفوظ مى‏ماند و ابليس به آرزويش نمى‏رسد.
ابليس پيوسته در كار فريب و برهم زدن آرامش آدميزاد است از هر فرصتى سود مى‏جويد تا روزنه‏اى براى وسوسه‏انگيزى بيابد. مردم عادى و ناآگاه بسادگى به دام ابليس گرفتار مى‏شوند; اما فريب بندگان خاصى مانند عيسى‏عليه‏السلام كه جز رضاى حق به چيز ديگرى دلبستگى ندارد، ممكن نيست. ابليس براى به دام انداختن وى بدين گونه زمينه‏سازى مى‏كند: «به هنگام استراحت‏خود را به وى نزديك كرده در مورد سنگى كه زير سر نهاده است، چنين مى‏گويد: (سنگ فرا زير سر نهادى، تنعم كردى، نه ترك دنيا بگفته بودى؟) شايد هدف وى اين بوده است كه حضرت را به برخوردارى بيشترى از دنيا برانگيزد. اما وى كه از نيت ابليس آگاه است از آن جزء ناچيز دنيا نيز چشم مى‏پوشد و چنين مى‏گويد: «اين و همه دنيا را به تو واگذاشتم.» (8)

جنود ابليس

چنانچه ياد شد، ابليس براى هر صنفى و قشرى از آدميان دامى مى‏گسترد و شيوه خاصى به كار مى‏برد و بنابر تفاسير و روايات، فريب‏خوردگانى از جن و انس نيز به وى مدد مى‏رسانند و جنود ابليس محسوب مى‏شوند. از آن جمله‏اند:
1 - «عصيانگران، بى‏بندوباران و مخالفان شريعت مطهر، به همين دليل است كه قرآن به ابليس فرمان شركت در اموال و اولاد اين قبيل افراد را مى‏دهد. «وشاركهم فى الاموال والاولاد» (9) (بنى‏اسرائيل /56) نقش وى در مورد اموالى كه از طريق نامشروع به دست آيد و در راه حرام هزينه گردد و معاش فرزندان اين ناپرهيزگاران نيز از اين طريق تامين شود بدون شك ابليس نيز سهيم و شريك است. در تفسير قمى «مضمون بالا نيز به همين ترتيب طرح شده است‏» (10) در جاى ديگر مخالفان شريعت‏به كسانى گفته مى‏شود كه وى را رقيب و معارض حضرت بارى تلقى مى‏كنند و او را در سرنوشت‏خود مؤثر مى‏دانند و مجرى فرمان وى هستند». (11)
2 - آنان كه به گردآورى مال و ثروت همت مى‏گمارند و فرعون‏وار غرق در لذت و نعمت هستند; دين و ايمان در «نظر آنان مفهوم حقيقى خود را از دست مى‏دهد و به وسوسه ابليس به كبر و غرور و عصيان دچار مى‏شوند و بجز خود براى ديگران عزت و كرامتى قائل نيستند، ايشان سبب روشنايى ديده ديو و چشم و چراغ ابليس هستند». (12)
3 - غضب يكى ديگر از سپاهيان ابليس است‏شايد به اين دليل كه منشا پيدايش آن دو آتش است و با هم سنخيت دارند و يا به قول پيامبر اكرم‏صلى الله عليه وآله غضب از آتش شيطان ريشه گرفته است كه سرخى چشمها و برآمدگى رگهاى گردن به هنگام خشم نشانه آن است. همان‏گونه كه خوى و خصلت منفى آتش سوختن و نابود كردن است، تيزى خشم نيز وقتى از حد اعتدال بگذرد، چون برترى جويى، خودخواهى و دشمنى را سبب مى‏گردد.» (13) آفتهايى كه از اين رهگذر بر جامعه وارد مى‏آيد بى‏ترديد بيشتر از آتش است. در نكوهش خشم، توصيه ابليس به موسى‏عليه‏السلام هشدارى براى اهل بصيرت است. وى مى‏گويد: «آنگاه كه خشم مى‏گيرى مرا ياد آور، زيرا من همچون خون در تو جارى و سارى هستم‏». (14)
بجز موارد مذكور، در تفاسير و احاديث اجابت كنندگان دعوت ابليس به بت‏پرستى، معصيت‏كاران، همنشينان شياطين: از نسل و تبار ابليس يا فرزندان آدم، جنود ابليس معرفى شده‏اند». (15)

امورى كه به وسيله ابليس پى‏ريزى شد:

ابليس در آن هنگام كه به همراه فرشتگان مامور مى‏شود تا به نشانه تعظيم، در برابر آدم به خاك بيفتد و سجده كند. به مقايسه نار و خاك مى‏پردازد. سرانجام خود را شريفتر از آدم مى‏پندارد و از امر پروردگار سرمى‏پيچد. و براى نخستين بار اساس قياس را پى مى‏ريزد «اول من قاس ابليس‏» خود را بزرگ مى‏بيند. و با تكبر و تجبر ايمانش را بر باد مى‏دهد. و كفربالله نيز اولين كفر است كه در نتيجه نافرمانى وى تحقق مى‏يابد كه «ان اول كفر كفر بالله حيث‏خلق الله آدم كفر ابليس حيث رد على الله امره‏» (16) ابليس اولين كسى است كه به هنگام نزديك شدن آدم به شجره ممنوعه، به شادى ست‏يافتن بر وى آواز مى‏خواند و هنگام هبوط وى به عالم طبيعت، به سرود خوانى مى‏پردازد: «فلما استتر على الارض ناح‏» وقتى عزت و منزلت‏خود را از دست مى‏دهد و از رحمت پروردگار نااميد مى‏شود... و به استقرار در روى زمين مقيد مى‏گردد نوحه‏سرايى مى‏كند:» (17) وى پايه‏گذار آموزش انواع موسيقى و خوانندگى در زمان فرزندان قابيل است و مردانى به نام «يوبل‏» و «توبلقين‏» آن را از ابليس مى‏آموزند». (18) لواط يكى ديگر از امور نفرت‏انگيزى است كه ابليس اساس آن را در ميان قوم لوط ريخت. در قصه اين قوم آمده است كه ابليس با برخى از زنان آنها آميزش كرد و عمل خلاف اخلاق زنا را در بين آنان اشاعه داد. همو بود كه ايشان را به نكبت‏بارترين عمل (لواط) ترغيب كرد و اعراض از زنان فرجام اين عادت مذموم بود». (19) ابليس پس از اغواى مردان بنابر روايت از امام باقرعليه‏السلام خود را به صورت زنان درآورد، به سراغشان آمد و براى برانگيختن حس حسادت زنانه، نقطه حساسى را نشانه گرفته و چنين گفت: مردان شما با هم درمى‏آميزند؟ گفتند: آرى. ما اين كار را ديديم. و آن چنان با مهارت زمينه را فراهم مى‏آورد كه با القاى طرح پيشنهادى، بى‏درنگ موافقت كردند و به «مساحقه‏» روى آوردند» (20) ابليس در فاصله بين رسالت ادريس و نوح نيز بيكار ننشست زنان زيباى شوهردار دشت را به راه منفور زنا و فاحشگى كشانيد و آميزش آنان را با مردانن زيباى كوهستان سبب گرديد و سطح وسيعى را آلوده ساخت‏». (21) حسد و تعصب نابجا نيز از جمله امورى معرفى شده كه ابليس آنها را پى‏ريزى كرده است. وى نسبت‏به آدم حسد ورزيد و خلقت‏خود را برتر و شريفتر از وى انگاشت، از امر خدا سرباز زد كه به هبود و سقوط وى منجر گرديد». (22) و بالاخره وى از اهل آتش اولين كسى است كه جامه‏اى از آتش مى‏پوشد و پيشاپيش پيروان خود حركت مى‏كند و مى‏گويد: و اثبوراه و يجيبونه و اثبورهم فيقول الملائكة‏» «لاتدعوا اليوم ثبورا واحدا و ادعوا ثبورا كثيرا» (فرقان /14). (23)

رسمهايى كه به القاى ابليس برپا شد

ابليس از لحظه‏اى كه از طاعت‏حق‏تعالى سرپيچيد: «ففسق عن امر ربه‏»، (24) و مصيبت عظيم مهجورى گريبانش را گرفت، درصدد فريب و گمراهى ذريه آدم برآمد و بنا بر قرآن، احدى بجز مخلصين از وسوسه‏هاى فريبنده وى رهايى نمى‏يابد، كه «قابيل يكى از فريب‏خوردگان است كه بى‏چون و چرا تسليم وى مى‏گردد. در انديشه قتل برادر است اما سرگردان است كه چگونه و چه وقت اين نيت را عملى سازد. ابليس كه در انتظار چنين لحظه‏اى است‏شيوه قتل را به وى القا مى‏كند. قابيل نيز بر طبق دستور سنگى را به هنگام خواب بر سر برادر فرود مى‏آورد و وى را به قتل مى‏رساند نقشه بعدى ابليس ترغيب قابيل به برپايى آتشكده‏اى است كه آن را براى عبادت و پرستش وى و همسرش ضرور تلقى مى‏كند. قابيل هم مى‏پذيرد و آتشگاهى برپا مى‏كند و آتش را مى‏پرستد». (25) و از آن پس رسم قتل و آتش‏پرستى رايج مى‏گردد. آتش‏پرستى نمرود و نمروديان نيز به القاى ابليس صورت گرفت. درباره نمروديان چنين آمده است كه: «ابليس بر صورت پيرى بر آنان ظاهر شد ضمن بر شمردن خواص و ارزش حياتى آتش آن را شايسته پرستش معرفى كرد و نمروديان نيز پرستيدن آن را پذيرفتند. ابليس هم دور از چشم ايشان در بيابان آتش عظيمى برافروخت و مردم را بدانجا فراخواند پس از گرد آمدن ابليس هم آمد، آن را عطيه آسمانى معرفى كرد و همه را به پرستش آن دعوت كرد همه آتش را سجده كردند و بدين طريق آتش‏پرستى در بين آنان برجاى ماند.» (26) در تاريخ يعقوبى، آتش‏پرستى نمرود به گونه بالا ذكر شده و اندك تفاوتى كه دارد مربوط به جايگاه سخن گفتن ابليس است كه گفته شده سخن گفتن ابليس با نمرود از درون آتش بوده است‏». (27)
موجودى كه بنابر تفسير به فاسق و مريد: خروج از طاعت‏خدا موصوف است «شيطانا مريدا» (نسا /117) (28) و به عنت‏خداوند گرفتار آمده است از وى جز فتنه‏انگيزى توقع ديگرى نبايد داشت، اگر هنگامى كه براى اولين‏بار درم و دينار در حضور ابليس زده مى‏شود و وى به نشانه علاقه آن را مى‏بوسد و برچشم مى‏مالد و دوستداران درم و دنيا را بنده خود مى‏خواند بر وى ايرادى نيست زيرا او خوب مى‏داند كه چنين پديده‏اى تا چه حد در اسارت بنى‏آدم نقش دارد.» (29) بنابراين درم و دينار و مال و منال در صورت غفلت در تحصيل و صرف آن مى‏تواند اسباب لغزش دارنده آن را فراهم كند. در جاى ديگر، ابليس «پارساى بخيل را دوست‏تر از فاسق سخى معرفى مى‏كند و چنين استدلال مى‏كند كه: عمل بخيل به سبب بخل باطل مى‏گردد». (30) پس صفتى با چنين كاربردى بى ترديد مطلوب ابليس است و روزنه‏اى است‏براى افساد بخيل. ديگر از راههاى نفوذ ابليس همان صفت منفور عجب و تكبر است كه صورت ملكيت‏خود او را به زشت‏ترين صورتها تبديل كرد و طوق مذلت و لباس صغار در او پوشانيد». (31) و چون خود ابليس كبر وزريد و ثمره تلخ آن را لمس كرد با اشاره به مرارتهاى حاصل «نوح را به پرهيز از عجب و تكبر توصيه مى‏كند» (32) اما براى اغواى افراد معمولى آن را به صورت باارزشترين صفتها جلوه مى‏دهد و اگر ابليس به لشكريان خود دستور مى‏دهد كه در بين مؤمنان بيداد و حسد را اشاعه دهند به اين دليل است كه بيدادگرى و حسادت نزد خداوند با شرك برابر است.» (33) وى در صورت حكومت چنين صفاتى است كه مى‏تواند مؤمنان را زير سلطه و نفوذ خود درآورد. در اهميت‏حسد و آثار شوم آن هشدار ابليس به نوح‏عليه‏السلام چنين است «بر تو باد كه حذر كنى از حسد، بدرستى كه قابيل حسد برد بر هابيل و او را بكشت‏». (34)
بنابر آنچه گذشت ابليس دشمنى ناپيداست و كارش فريب و نيرنگ است و مى‏تواند در همه شؤون آدميزاد تصرف كند همواره در انديشه سرازير كردن وى از قله رفيع انسانيت است. چيزهايى را به او القا مى‏كند كه اصلى و حقيقتى در آنها نيست. چون هوى و هوس منشا تسلط و استيلاى اوست لذا وى را به پيروى از آن دعوت مى‏كند. پس بايد راه نفوذ چنين دشمن خطرناكى را بست. براى جلوگيرى از سلطه وى راههايى ارائه شده است. صدرالدين شيرازى «راه چيرگى بر ابليس را در نياشاميدن شراب كشنده دنيا و نپرداختن به خواهشها و شهوات مهلك آن مى‏داند. وى هوى و هوس را در حكم غذاى ابليس تلقى مى‏كند وى معتقد است كه دل را بايد به وسيله مخالفت‏با خواهشهاى نفس، از تصرف ابليس بيرون آورد و با ذكر الهى آن را - كه جلوه‏گاه انوار حق و به عبارتى عرش رحمان است - آبادان كرد. پس جنگ ميان ذكر خدا و وسوسه شيطان همانند كشمكش ميان نور و تاريكى و يا شب و روز است و به همين جهت پيغمبر اكرم‏صلى الله عليه وآله فرموده است: «شيطان در فرزند آدم همچون خون در رگها روان است‏» پس گذرگاه او را كه شهوت است‏بايد به گرسنگى تنگ گردانيد، زيرا گرسنگى است كه شهوت را مهار مى‏كند». (35)
ديگر از راههاى بستن گذرگاه ابليس تسميه (بسمله) و ذكر بسم‏الله الرحمن الرحيم است. «سلاح ذكر، ذاكر را از شر وسوسه‏هاى فريبنده حفظ مى‏كند. ذاكر در واقع با گفتن تسميه خود را از زير سلطه ابليس رها ساخته و تحت‏حمايت و سلطنت رحمن قرار مى‏دهد و به صفات او متصف مى‏گردد و از اتصاف به صفات الهى است كه دل صفا مى‏يابد و بر اثر مواظبت‏بر ذكر و توجه به روح و باطن ذكر است كه رهايى ممكن مى‏شود. اين آيه نه تنها باعث آرامش ذاكر مى‏گردد، بلكه نزول آيه قبل از هر چيز، آرامش بادها، تموج درياها... و هبوط شياطين را از آسمانها... سبب گرديد». (36) وقتى آتش هولناك دوزخ از قدرت ذكر بسم‏الله گريزان گردد در فرار ابليس كه خود طعمه چنان آتشى است ديگر ترديدى برجاى نمى‏ماند. چنان كه در تاثير آن آمده است «بنده مؤمن چون در حال نزع بسم‏الله بگويد سكرات مرگ بر او آسان شود و خاك لحد بر او روضه رضوان گردد... و آتش دوزخ از او گريزان بود». و شرط برخوردارى از اين ارزشها صدق نيت است. در آثار حيرت‏آور تسميه گفتار على‏عليه‏السلام كه علاوه بر معانى بالا، ديگر خواسته‏ها را در برمى‏گيرد، چنين است: «بسم‏الله. .. آرام‏بخش دلها، داروى دردها، دور كننده پليديها، آسان كننده دشواريها و برطرف كننده غمهاست‏». (37) ذكر مزبور در صورتى كه از روى اخلاص و نيت‏باطنى قرائت‏شود بجز هزيمت لشكر تلبيس ابليس، آثار بيشمارى بر آن مترتب است كه برخى از آنها در قالب الفاظ بدين‏گونه آمده است: «اى نامى كه به هر جايى قدم زنى و به هر كويى قدم نهى رنگ كس نگيرى و همه را به رنگ خود برآورى... به ديوان ديوان رسيدى لشكر تلبيس ابليس را هزيمت كردى. به ميدان سلطان درآمدى، سر سروران و گردنكشان را به چنبر طاعت آوردى...». (38) هر طاعت و عبادت بدنى مانند تهليل (لااله الا الله) گفتن و تسبيح و نماز و ورد، داراى روح و جسمى است. جسم آن عبارت است از حركات و سكنات محسوس كه بجز خالق، گوشه‏اى از آن دامن مخلوق را نيز مى‏گيرد. (اشتراك بين خالق و مخلوق) كه آن را ريا و تظاهر مى‏نامند. اما روح آن عبارت است از اخلاص كامل و نيت‏باطنى... پس وقتى قرآن، تشرف به پيشگاه حق را مبتنى بر عمل شايسته ذكر مى‏كند و عمل شايسته را در عبادت بى‏شائبه و خالص مى‏داند (110 / كهف و3 / زمر)، ناظر به عبادتى با آن روح است و عبادت بدنى در واقع پلى است‏براى رسيدن به عبادت روحانى و عبور از اين مرحله انسان را به اخلاص باطنى مى‏رساند». (39) و ثمره عبادت بدنى به تزكيه و تحليه برمى‏گردد كه اين دو بخش در آيه «قد افلح من تزكى‏» (اعلى /14) حقا كه فلاح و رستگارى يافت آن كه تزكيه كرد و آيه «وذكر اسم ربه فصلى‏» (اعلى /15) و به ذكر نام خداى خويش پرداخت و نماز كرد، طرح شده است و آيه «و ثيابك فطهر» و لباس خويش پاكيزه دار (مدثر /4) به تمام عبادات بدنى اشاره دارد; اما تزكيه، پاكى از پليديهاى قواست كه ريشه همه آنها دلبستگى به زرق و برق دنيا و زينتهاى آن است، لذا پيامبر اكرم‏صلى الله عليه وآله مى‏فرمايد: دوستى دنيا سرآغاز و منشا هر خطا و نادرستى است (حب الدنيا راس كل خطيئة) كه در سه اصل حرص، كبر و حسد خلاصه شده است; اما تحليه، عبارت از كسب فضيلتها و معرفتها و خو گرفتن به اخلاق الهى است تا آن كه صفا و شفافيت پيدا كرده صور وجود به تمام و كمال بر شكل واقعى خود مشاهده گردد. و ابوعلى سينا نيز، ترقى آدمى را در صفاى نفس دانسته و مى‏گويد: «آن را به وسيله دانشها پاك گردان تا كمال يافته و تمامى موجودات را مشاهده نمايى‏». (40) اكنون كه زمينه آشنايى با جسم و روح و مقصود عبادات فراهم شد، با توجه به فرمايش پيامبر اكرم‏صلى الله عليه وآله كه: «لا اله الا الله برترين شعبه ايمان است‏» و قرآن «ولذكر الله اكبر» (عنكبوت /45) دليل برترى كلمه توحيد بر ديگر اذكار و اعمال شايسته اين است كه در برابر هر عمل خيرى (بجز لااله الا الله) ضدى است كه در كفه مقابل آن قرار دارد; اما ضد توحيد شركت است كه هيچ گاه در يك ترازو گرد نمى‏آيند همچنان كه وجود و عدم براى يك شخص، در ذات او جمع نمى‏گردد. پس معتقد به لااله الا الله مشرك نمى‏تواند باشد و جمع بين آن دو ممكن نيست. صاحب مفاتيح‏الغيب چنين نتيجه‏گيرى مى‏كند: چون براى اين ذكر معادلى وجود ندارد كه بتوان در كفه ديگر ترازو گذارد، لذا چيزى بر او برترى ندارد. پس اگر قرآن، آن را صفت اكبر توصيف مى‏كند بى‏دليل نيست و ذكر با اين خصوصيت‏بى‏ترديد ذكر قلب است نه گردش زبان و قلب چون برترين اعضاست پس ذكر قلب نيز از ديگر اعضا بزرگتر و برتر است‏». (41) وقتى رسول خداصلى الله عليه وآله ذكر مذكور را برترين گفتار خود و پيامبران پيشين تلقى مى‏كند و امت را به مداومت‏بر آن مى‏خواند در برترى آن نمى‏توان ترديد كرد». (42) و تا زمانى كه اعضا بخصوص قلب، زير نفوذ ابليس و جنود او قرار دارد چون اعمال به القا و وسوسه وى شكل مى‏گيرد، ابليسى است و ما براى اين كه از شر اين دشمن نيرومند رهايى يابيم و بر شركهاى بزرگ هواپرستى غالب آييم، بايد سر به خاك مذلت نهيم و به ذات مقدس پروردگار پناه بريم‏». (43) و در زير پرچم حكومت «رحمن‏» قرار گيريم. البته تشخيص اين معنى كه آيا تحت نفوذ ابليس هستيم يا به لطف و توفيق حضرت بارى سر بر آستانش نهاده‏ايم كار آسانى نيست; اما آثار وسوسه‏هاى ابليس را در لحظه غلبه خشم يا زمانى كه درين انديشه هستى كه از خدمت و محبت‏به آنان كه در آزار و اذيت تو كوشيده‏اند خوددارى كنى، بخوبى مى‏توان حس كرد كه بنابر آيه: «و اما ينزغنك من الشيطان نزغ فاستعذ بالله‏» (اعراف /200) بايد از شر او به خدا پناه برى تا از مكر و نيرنگهايش در امان بمانى‏» و آيه ديگر نشانه تصرف وى را چنين طرح مى‏كند «در صورتى كه ابليس بخواهد تو را به خاطر خوى و صلت‏شايسته به بيراهه كشاند «فاستعذ بالله‏» (فصلت /36) از شر وسوسه‏هاى او به خدا پناه ببر» (44) و در تفسير آيه مذكور به گفتگوى پيامبر اكرم‏صلى الله عليه وآله و ابليس چنين اشاره شده كه آن بزرگوار وى را در نهايت درماندگى و آشتفگى مى‏بيند، چون دليل آن را جويا مى‏شود، ابليس سبب آزردگى خود را در چهار چيز ذكر مى‏كند: يكى، آواز اسب رزمندگان در صحنه پيكار با كافران. دوم، آواز مؤذنان بر ماذنه، سوم، كسب و كارى كه بر طبق دستور شرع و ايمان انجام گيرد. چهارم، اعوذ بالله من الشيطان الرجيم گفتن بنده مؤمن است. سپس آن بزرگوار مخاطب قرار گرفته ضرورت تجهيزاتى نظير زره، برگستوان، خود، مغفر، خيل و لشكر براى نبرد با دشمن ظاهرى توصيه شده است و در نبرد امت‏با دشمن نامرئى نيز تدارك ادواتى متناسب با وى ياد شده است كه بنابر قرآن «اذا قرات القرآن فاستغذ بالله‏» (نحل /98) زره آنان است و «قل اعوذ برب الناس‏» (الناس /1) برگستوان آنهاست. در چنين وضعيتى است كه امت در نبرد با دشمن پيروز و از وساوس او ايمن مى‏شوند». (45) بجز موارد بالا قرائت‏برخى از سوره‏هاى قرآن نيز در فرار ابليس تاثير عميق دارند. «ابن عباس مى‏گويد: در قرآن سوره‏اى به اندازه سوره «قل يا ايها الكافرون‏» (كافرون /1) خشم ابليس را برنمى‏انگيزد، زيرا از سويى اعتراف به توحيد است و از سوى ديگر اظهار انزجار و بيزارى از شرك‏». (46) در تاييد ارزش تعويذ، مفهوم خبر رسيده از رسول گرامى‏صلى الله عليه وآله چنين است: «هر معصيتى كه از بنده سرمى‏زند به تهييج ابليس و ايادى اوست. با ذكر استعاذه ابليس از وى مى‏رمد و درهاى معاصى بر وى بسته مى‏شود و رستگارى بنده را از آتش سوزان به دنبال مى‏آورد كه: اغلقوا ابواب المعاصى بالاستعاذة‏» (47) چون راههاى ورود قاطع طريق الى‏الله را بستى و موانع را از سر راه برگرفتى و فتح ابواب كردى، به حريم كبريا داخل شو. يعنى به مقام مقدس اسم اعظم رب انسان كامل پناه ببر و ابليس را از سر صدق رجيم بخوان - روح تكبيرات نماز پناه بردن به ذات احديت و گريزاندن ابليس است كه اگر ابليس را با بلند كردن دست در تكبيرات به دور افكندى و خود او و مظاهر او را رجم كردى آن را از رجم در رمى جمرات در حج كاملتر دان چه اينجا رمى به پشت‏سر است و آنجا به پيش رو...» (48) بنابر آنچه ياد شد ابليس دشمن و رقيب ديرينه آدم است. دشمنى وى از بهشت آغاز و به دنيا كشيده شد. وى مدام در انديشه فتنه‏انگيزى است و بيشتر، صاحبان روحهاى ضعيف و عقلهاى بيمار و مستعد در معرض وسوسه‏هاى فريبنده او هستند. وى نظر به اين كه ناپيداست و از موقعيت و امكانات خارق‏العاده‏اى برخوردار است و زمان و موضع تسلط او بر آدميزاد نيز پوشيده است، لذا مى‏تواند بآسانى آدميان را در خدمت هواها و مقاصد پليد خود درآورد و اخلاق جامعه را به سقوط و انحراف بكشاند. پس نبرد با دشمنى با اين خصوصيات بمراتب دشوارتر از جنگ با دشمنان ظاهرى است از اينجاست كه پيامبر اكرم‏صلى الله عليه وآله پيروان را به مقابله با جنگى بزرگتر مى‏خواند «اعدا عدوك نفسك اللتى بين جنبيك‏» و قرآن شيوه صيانت‏بندگان را از چنگ ابليس در اعتصام بحبل‏الله ذكر مى‏كند و مى‏گويد: «آنان كه در حمايت عصمت من باشند، تو را بر ايشان راهى و دستى و تسلطى نيست‏» (49) و به قول مولوى:
ساحل نفس رها كن به تك دريا رو كاندرين بحر ترا خوف نهنگى نبود

پى‏نوشتها و مآخذ

1- شيرازى، صدرالمتالهين، ترجمه مفاتيح الغيب، ترجمه محمد خواجوى، تهران، انتشارات مولى،1363، ص 391.
2- همان، ص 364.
3- پورجوادى، نصرالله، «ابليس دورو» مجله معارف، شماره 1، سال 1364، ص‏159.
4- همان، ص‏157.
5- همان، ص‏159.
6- الجرجانى ابوالمحاسن الحسين بن الحسن، تفسير گازر، تصحيح و تعليق ميرجلال‏الدين ارموى، ج‏8، تهران، چاپ رنگين، ص 121.
7- القمى، على بن ابراهيم، تفسير القمى، ج‏2، به تصحيح سيد طيب موسوى جزايرى، مطبعة النجف،1386 ه . ، ص‏72.
8- به نقل از كيمياى سعادت، غزالى طوسى، ابوحامد امام محمد، به كوشش حسين خديوجم، مركز انتشارات علمى و فرهنگى، 1361، ص‏323.
9- ميبدى، ابوالفضل رشيدالدين، كشف الاسرار و عدة الابرار، به اهتمام على‏اصغر حكمت، تهران، چاپخانه آفتاب،1339، ص 578.
10- تفسير القمى، ج‏2، ص‏22.
11- كشف الاسرار و عدة الابرار، ج‏5، ص 448.
12- همان، ج‏10، ص‏612.
13- همان، ج‏1، ص‏297. و نيز فروزانفر بديع‏الزمان، مآخذ و قصص و تمثيلات مثنوى، تهران، نشر اميركبير، 1362، ص 164.
14- مآخذ قصص و تمثيلات مثنوى، ص 164.
15- كشف الاسرار، ج‏8، ص‏528.
16- حجتى، سيد محمدباقر، «ابليس در قرآن و حديث‏»، مجله نور علم، شماره‏53-54، 1372، ص‏109.
17- همان، ص 72-99.
18- عياشى، محمدبن مسعود بن عباس السلمى السمرقندى، تفسير، ج‏1، تهران، مكتبة العلمية الاسلامية، ص‏34.
19- همان، ج‏1، ص‏40.
20- ابى‏يعقوب احمدبن، تاريخ يعقوبى، ج‏1، ترجمه محمدابراهيم آيتى، تهران، مركز انتشارات علمى و فرهنگى، 1362، ص‏8.
21- النيسابورى، ابواسحاق ابراهيم، قصص الانبياء، تهران، بنگاه ترجمه و نشر كتاب،1359، ص‏77.
22- «ابليس در قرآن و حديث‏»، ص‏233.
23- كشف الاسرار و عدة‏الابرار، ج‏8، ص‏44.
24- ابليس در قرآن و حديث، ص‏233.
25- كشف الاسرار و عدة‏الابرار، ج‏7، ص‏10.
26- همان، ج‏1، ص‏120.
27- ابن اثير عزالدين على، كامل، ج‏1، ترجمه ابوالقاسم حالت، تهران، مؤسسه على‏اكبر علمى، بى‏تا، ص‏233; كشف الاسرار و عدة‏الابرار، همان ماخذ، ج‏3، ص‏97-98; مستوفى حمدالله، تاريخ گزيده، به اهتمام عبدالحسين نوايى، تهران، مؤسسه انتشارات اميركبير، 1362، ص‏21-22.
28- قصص الانبياء، ص‏395.
29- تاريخ يعقوبى، ج‏1، ص 21.
30- كشف الاسرار و عدة‏الابرار، ج‏2، ص‏698.
31- به نقل از كيمياى سعادت، ج‏2، ص 152.
32- كشف الاسرار و عدة‏الابرار، همان، ج‏1، ص 730.
33- كاشانى، فتح‏الله، منهج الصادقين، ج‏4، به تصحيح على‏اكبر غفارى، تهران، كتابفروشى اسلاميه، 1364، ص‏10.
34- عثمان محمودبن، فردوس المرشديه فى اسرار الصمديه، تهران، به كوشش ايرج افشار، 1358، ص 200.
35- تاريخ يعقوبى، ج‏1، ص 472.
36- فردوس المرشديه فى اسرار الصمديه، ص‏200.
37- ترجمه مفاتيح الغيب، ص 385.
38- ميبدى ابوالفضل رشيدالدين، تفسير ادبى و عرفانى كشف الاسرار، ملخص حبيب‏الله آموزگار از 10 جلد، تهران، شركت اقبال،1347، ص‏449.
39- همان، ص 268، و 434.
40- كشف الاسرار و عدة‏الابرار، ج‏9، ص‏453.
41- ترجمه مفاتيح الغيب، ص‏1080.
42- همان، ص‏1084.
43- همان، ص‏1036 و 1081.
44- كشف الاسرار و عدة‏الابرار، ج‏1، ص‏688.
45- امام خمينى، سيد روح‏الله، سر الصلوة، ترجمه و تصحيح سيد احمد فهرى، تهران، پيام آزادى، 1360، ص 171.
46- منهج الصادقين، ج‏4، ص 154 و ج‏8، ص‏190.
47- كشف الاسرار و عدة‏الابرار، ج‏3، ص 830-831 و ج‏5، ص 445.
48- همان، ج‏10، ص‏643.
49- همان، ج‏6، ص‏475.

مقالات مشابه

تفاوت یا همسانی شیطان و ابلیس

نام نشریهمطالعات قرآنی

نام نویسندهمهدی ممتحن, زینب ترابی

ماهیت ابلیس از نگاه قرآن

نام نشریهپژوهش دینی

نام نویسندهبتول طاهریان دهکردی, جنان امیدوار

ابلیس فی القرآن و الحدیث

نام نشریهالثقافة الاسلامیة

نام نویسندهمحمدباقر حجتی

بررسی وجودشناسی ابلیس

نام نشریهبینات

نام نویسندهسیدحسام قریشی

ابليس

نام نشریهدانشنامه کلام اسلامی

نام نویسندهمحمدحسن قدردان‌قراملکی

ابليس در آيينه وحي

نام نویسندهفاطمه اقلیدی‌نژاد

آیا ابلیس فرشته بود یاجن ؟

نام نشریهصبا

نام نویسندهعباس خامدا

ابليس

نام نشریهدائرة المعارف قرآن

نام نویسندهعلی محمدی آشنانی